جنگ درافغانستان برای تحقق اهداف ایدئولوژیکیست!!
علی رستمی علی رستمی

انسانها از زمانیکه داخل زندگی گروهی واجتماعی شده اند، با حوادث و پدیده های گوناگون طبیعی وغیر طبیعی  مواجه ، که درجهت رشد بعدی زندگی شان موءثر ویا غیر موءثر بوده است .

 این حوادث اهسته اهسته باعث  گردیده تا برای دفاع  وجلوگیری از تکراروقوع ان به طوری فردی وگروهی زمینه های جدیدی را فراهم وعملی سازند که تا ان پدیده ها دوباره تکرارنه شده و جلو انرا بگیرند . این خود عامل رشد فکری وکشف ابزار دفاعی ابتدائی برای بروز حوادثات طبیعی ،گردید.

بعد از ان که انسانها از  اسرار وقوانین طبیعت پی بردند وانرا به تدریج تحت اراده خویش قراردادند، عمل کرد وکارگیری انها از حالت دفاعی  به سوی تعرضی برای اهداف وحرص بیشتری نفسانی خویش، از محوطه کوچک در جهت  تسلط قلمرو بزرگ که منافع  بیشترِی مادی ومعنوی را درقبال داشت، شدند .این حرکت ها از شکل ابتدائی کوچک  گروهی اغاز وتا لشکرکشی های بزرگ ،باداشتن خصلت های منطقوی،تباری ونژادی تا سرحد اهداف ایدئولوژیکی و تفکرات دینی ،مذهبی اقتصادی ،سیاسی واجتماعی رشد نمود، وروزبروز با پیدایش علوم طبیعی،فلسفی وبا بوجودامدن تمدنهای مختلف ، بارشد وتکامل انها و ایجاد  جامعه مدنی پیشرفتهء صنعتی براساس رشد تکنالوجی وچهره شدن اهداف جامعه بشر ی درجهان وفضاء تقاضا  وخواستهای انسانها در تشکل سازمانها ی مدنی واحزاب سیاسی تغیرات درجهان رونما گردید؛ که بااین تغیرات، جامعه بشری داخل ازرشد بزرگ اقتصادی،سیاسی واجتماعی  شده که اهداف انها بر بنیاد شرایط وفضای جدیدی جهانی تنظیم وداخل ساختارهای محتلف نظامهای سیاسی ، دراداره ورهبری دولتی درکشورهای خویش ،گردیدند .   این سیستمها یا به شکل خشونت واستبداد سیاسی ،دینی ،مذهبی ویاایدئولوژیکی ، با پیروزی  قیامهای مردمی تحت نام انقلاب بوجود امدند وهرکدام برای تاءمین منافع خویش با شیوه گوناگون از لحاظ اقتصادی ونظامی درجهت تقسیم جهان گردیدند که تاریخ شاهد جنگها ولشکر کشی های بزرگ میان امپراطوری های جهان در قاره اروپا ، اسیا ، امریکا وافریقا می باشد؛بابراه اندازی این اقدامات، جهان میان زورمندان ،فقیرو غنی تقسیم ومبارزه اشتی ناپذیر درسطح جهان علیه یگدیگر اغاز گردید، که  جنگهای اول ودوم جهانی مصداق این گفته ما می باشد.

بعد ازجنگ اول ودوم جهانی که تحولات بزرگ سیاسی، اقتصادی واجتماعی درسطح جهان بوجود امد ،جهان به دوقطب شرق وغرب تحت رهبری اتحاد جماهیرشوروی وایالات متحده امریکا تقسیم، که

جهان در محور اهداف ایدئولوژیکی شان قرار گرفته ؛ وبرای پیروزی مقاصد خویش مبارزه تبلیغاتی راعلیه یگدیگر(که بنام جنگ سرد مشهور است)  اغاز وبا فروپاشی اتحادشوروی  این جنگ ،به پایان خود رسید.

بعد از جنگ جهانی اول ــ دوم که به پیروزی انقلاب اکتوبر وشکست فاشیزم هتلر تمام شد؛ سلطه کشور های استعماری دراکثریت  کشور های اسیا ، افریقا وامریکای لاتین  به سقوط مواجه گردید که با کسب استقلال سیاسی ،برسرنوشت کشور های خویش حاکم واز پشتبانی  وکمکهای اقتصادی، سیاسی واجتماعی اتحادشوروی برخود دارومناسبات نیک میان انها براساس تاء مین منافع مشترک بوجود امده که باعث رشدی اقتصادی واجتماعی انها در منطقه وجهان گردید.

 با کسب استقلال کشورما، توسط شاه امان الله خان از زیر سلطه استعمار انگلیس،

مناسبات خوبی میان سایر ممالک جهان از انجمله با اتحادشوروی بر اساس همسایگی واصول همزیستی مسالمت امیزبه میان امد.  براین ،اساس از کمکهای بزرگ اقتصادی ونظامی  دولت اتحاد جماهیرشوروی وبالخصوص بعداز قیام 7ثور ، بخاطر دفاع از حکومت جمهوری دموکراتیک افغانستان که تحت رهبری حزب دموکراتیک خلق افعانستان بوجود امده بود،علیه تجاوزات نیرو های ارتجاعی خارجی که به کمک حامیان داخلی انها صورت می کرفت؛میتوان نام برد. به اثر این جنگ خانمانسوز تمام هسته ها واساسات افتصادی ما توسط نیروهای مسلح سیاه که بوسیله کشور همسایهء پاکستان باکمک وپشتبانی همه جانبه امریکا وسایر کشور های امپریالیستی صورت می گرفت، کاملأ تخریب ویااز بین برده شده که از جانب  دولت شوروی  دوباره باز سازی وبه بهره برداری ،گذاشته میشد . بالاخره بعد از تغیرات وفضای جدید سیاسی ، توسط گرباچف در سطح جهانی ،که منجربه فروپاشی اتحاد شوروی ،اعلام مشی مصالحه ملی ،تغیرات  در رهبری حزبی ودولتی  و انتقال قدرت به نیروهای مسلح تنظیمی مطابق فیصله های مذاکرات ژنیو تحت رهبری سازمان ملل متحد درکشورما گردیدکه با انتقال قدرت، جنگهای تنظیمی  نظربه خصومتهای گذشته میان شان دوباره اغازو فاجعهء درد ناکِ بزرگ رابه کشوربوجود اورداند؛ متعاقبأ به اثر مداخله مستقیم دولت نظامی پاکستان غرض اهداف سیاسی خود بعداز ایجاد گروپ ای  بنام طالبان، حکومت تنظیمهای جنگ سالارجهادی سقوط وقدرت دولتی به طالبان برای تاءمین وحفظ منافع پاکستان وشرکتهای فراملیتی سرمایداری در راء س امریکا انتقال ؛وتاریخ تراژیدی کشور ما بازهم بشکل مضحک ان تکرار وکشور بسوی غرق شدن مقاصد واهداف بنیاد گری دینی ومذهبی قرون وسطایی  برای تحمیل اهداف نیولیبرالیزم مقدمات ان اغاز وشکل صعودی را پیمود ،که این نیرو ها  تحت نام به ا صطلاح" نیروهای مقدس" سر بلند نموده که نظربه اظهارات بی نظیربوتو نحست وزیرترور شده پاکستان  که در زمان نخست وزیری او ملا عمر وطلبه هایش زیر رهبری افسران آی سی آی سازمان اطلاعاتی پاکستان قدرت را بدست گرفتند،پس از برکناری از قدرت چنین گفته است:«این ایده[تقویت طالبان] انگلیسی،مدیریت ان امریکائی ،وتاءمین مالی ان از جانب سعودی بودومن زمین عملیات را دادم».

بلی چنان بود بوجودامدن طالبان بوسیله پاکستان وشرکاه ان که بعد از حمله تروریستی بتاریخ 11سپتمبر 2001 در مرکز تجارتی ایالت متحده امریکا از قدرت سرنگون؛ودرزمان حاکمیت خویش ، چنان اعمال را با لای شهروندان کشور ما بالخصوص علیه طبقه زنان  تحمیل کردند که تاریح نظیرانرا بعد از حکومت عبدالرحمان خان بیاد ندارد.

حادثه 11دسمبر که  برای امریکا ودولت بوش تحمیل ناپذیر بود ،بخاطر جبران ان وحس انتقام جوی ونمایش قدرت به جهانیان داخل اقدام شد ،بعد از ردیابی حادثه مذکور واعتراف سازمان القاعده به این عمل تروریستی، غرض گرفتاری رهبر القاعده بنام اسامه بن لادین که روزگاری توسط خود رهبران امریکا تحت نام جهاد علیه قشون سرخ شوروی به افغانستان با مجهز ترین سلاحهای پیشرفته وباکمکهای  ملیونها دالر غرض گسترش ان اعزام داشته بود وصدها جنایات نابخشودنی را درافغانستان مرتکب شده است، خواستار گرفتاری این جانی ازجانب دولت اسلامی افغانستان تحت رهبری ملا عمر شد که  در مقابل با مخالفت شدیدی  رهبری دولت امارات اسلامی افغانستان درزمینه تسلیم رهبر القاعده مواجه گردید وبعد ازعدم نتایج مثبت دیپلوماسی و رضایت رهبری اعمارت اسلامی افغانستان، دولت بوش خواستار مداخله  نظامی ،علیه دولت طالبان درافغانستان گردید،  بعد از مشوره سازمان ملل متحد وکنفرانس بن یکجا با نیروهای سمت شما ل هجوم نظامی علیه دولت طالبان اغاز،که منجربه سقوط حاکمیت انها شد.  بعداز سرنگونی انها حکومت انتقالی الی دولت انتخابی تحت رهبری حامد کرزی تشکیل و تابحال فرایند دولت داری ان جریان دارد .

بعد از حمله های تروریستی در اسمان خراشهای بازرگانی در نیویارک ومقر ساختمانی پنتاگون در واشنگتن ،وازاولین روز های  این حادثه ها  سپری نه شد ه بود که دولت جرج دبلیوبوش وحکومت او جنگ بزرگ را تحت نام تروریزم بین المللی وقلع وقمع ان ودفاع از حریم مقدس ومنافع ملی مردم امریکا اعلام  وبه جهانیان وانمود نمود که این جنگ ،"جنگ مقدس" علیه نیروهای دهشت افگن وبرای رشد وتاء مین دموکراسی سازمان یابی ، نیروها ی که علیه این پروسه قرار می گیرد:«یا بامائید یابه ضدما!».

چنان جوسیاسی درجهان استقرار یافت که همه کشور های خوردوبزرگ غنی وفقیر قدرت مند وضعیف از کشور های اروپائی، روسیه،ژاپن،چین،اسرائیل، اندونیزی ،پاکستان،مصر،ایران، عربستان سعودی وغیره همه تحت نام «جهادمقدس» با«تروریسم»وهمکاری های بین المللی برای مقابله بان صحبت وسخنرانی نمودندوتمام اعضای دولت بوش بشمول کنگره امریکا،سران احزاب امریکا، روء سای جمهورقبلی امریکا در این فرایند منسجم ودر دفاع از ان قرار گرفتند.

جان کلام دراین است که با این همه قیل وقال جنگ افروزانه علیه نیروهای ترور یستی و ارتجاعی که خود  در ساختن وبوجود اوردن ان سهم فعال داشتندو امروز برای نابودی انها کمر بستند، چه فرقِ بین قدرت های قبلی با نظامهای متعصب  فاشیستی که کشتار جمعی توده هارا سازمان میدادند ،وجود دارد؟ ایابرای دموکراسی است ؟ویا اینکه برای ازمایش قدرتهای نظامی یاسیستم هژمونی  "دولت امریکا" درجهان! چنانکه برژینسکی یکی ازمشاورین ارشد قصرسفید امریکا ، در باره تفاوت سیستم هژمونی امریکا با امپراطوری های گذشته می نویسد:«این سیستم وسیع وپیچیده باگسست از مد لهای معمولی امپراتوریهای گذشته که برساختارهیرارشک هرم گونه ای متکی بودند،بریک رشته حلقه های جهانی متکی است که آمریکادرمرکز ان قرار دارد. قدرت او از طریق گفتگو، مذاکرهء دائمی وجستجو اتفاق نظر رسمی اعمال می گردد،هرچند که در تحلیل نهائی ،تصمیم از منبع واحدی صادر می شود: واشنگتن دی.سی.این است قاعدهء بازی،مانند سیاست داخلی آمر یکا.»(برژنسیکی[صفحهء شطرنج بزرگ،آمریکا وبقیه جهان]ترجمه فرانسوی، هاشت،1077،ص 54).

طوریکه به جهانیان معلوم است، این گروپ تروریستی که امریکا وشرکاء بین المللی اش برا ی نابودی ودستگیری ان ملیونها دالر را مصرف می نماید زمانِ بنام نیروها مقدس وقهرمانِ فروپاشی اتحادشوروی تبلیغ وتشویشق میگردید چه شد که امروز بنام جانی ونیرو های شر وجنایتکار مسمی

گردیده  وبرای نابودی ان کمر بسته اند .

تاجائیکه معلوم واشکار است که رقابتهای جهانی در میان کشور های امپریالیستی برای تـاءمین منافع شان دراُراسیا(اروپا ــ اسیا) بعداز فروپاشی اتحاد شوروی غرض اهداف ژئواستراتیژیکی خویش تضاد بیشتر کسب نمود ه وهر کدام می خواهد تاسیاست های اقتصادی وسیاسی خویش را دراین منطقه گسترش تا بمثابه نیروهای کلیدی نقش خودرا اجر انماید؛.دراین کثرت گرائی ژئواستراتیژیکی امریکا باید نقش اولی را بازی وجای بگیرد.چنانکه برژینسکی دراین زمینه گفته است:« آمریکاکه به دنبال رعایت وحمایت از تکثیرژئوپلیتک در اُراسیا بعد از اتحادشوروی است در پشت صحنه عمل می کند.اما بیش از بیش برای توسعه منابع منظقه علاقه نشان می دهد ومیکوشد مانع برتری روسیه درانجا شود.[صفحه شطرنج ..ص 182].» او همچنان در همانجا، صفحه187،" از ناسیونالیسم در کشور های اسیای مرکزی وبالخصوص از( اگاهی این کشور ها از هویت اسلامی خود )،ودرصفحه 192،از نقش ترکیه وایران در تقویت ارادهء دولتهای جدید اسیای مرکزی ومقاومت انها در برابردولت روسیه" .

اسناد تحریر شده درفوق نماینگرِ از تصامیم ،ارزوها وعملکرد دولتمردان وسیاستمداران آمریکا در طول سالهای گذشته وبالخصوص  دوران  جنک سرد بوده،که امروز انرا تحقق می بخشد.      

کشور های غربی درراءس ان ایالات متحده امریکا درزمان موجودیت اتحادشوروی در افغانستان تحت نام به اصطلاح "جهادمقدس "مردم افغانستان و" دفاع از اسلام" از افراطی ترین تنظیمهای هفتگانه وهشت گانه پاکستان ،بالخصوص از حزب اسلامی به رهبری گلبدبن حکمتیا ر،باحمایت همه جانبه مادی ونظامی برای تخریب دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان بعمل می اورده؛که امروز خود بمثابه دشمن ومبازر سرسخت دین  اسلام تحت عنوان جنگهای تمدنی وایدئولوژیکی اتحاد بزرگی جهانی را بوجود اورده که دراین زمینه، ادوارد لوتواک استاددانشگاه آمریکا ومشاور وزارت دفاع آمریکا،در مصاحبه ای با مجله ءفرانسوی اکسپرس(شماره 4،2622تا10 اکتوبر2001)میگوید:« ما شاهد بازگشت جنگیم.پدیدهء اسلامیستی از بیست سال پیش تا کنون ادامه دارد ومنبع خشونت در فلیپین،سوماترا،درکشمیر ودر نزدمسلمانان چین است. این یک جنگ ایدئولوژیک است که رابظه نیروها دران از 11سپتمبر به بعد تغیر یافته است. قبلأ بویژه در اروپا نگرانی عبارت بود از فشار دموگرافیگ دنیای مسلمان ،امروز،در برابر ائتلاف روسها، هندیها،چینها ،آمریکا با متحدان شمالی وجنوبی اش، مسلمانها همچون اقلیتی ظاهر می شوند. در واقع اسلام در مقابل همه است».

پشتبانی وحمایت از تنظیمهای مسلح جهادی در سالهای دهه 89ــ 1979 وبعدآ تشکیل گروپ طالبان ، جزئی از سیاستهای عمومی امریــــکا بخاطر خــــــروج عسـاکر اتحادشوروی وتامین منافع انها بعدازفروپاشی ان وجداشدن جمهوریتهای اسیای میانه ،ایجاد حکومتهای مستقل برای تحقق اهداف نیولیبرالیستی ،جهان گشائی سرمایه ،تسلط برمنابع غنی این جمهوریتها ومنطقه از لحاظ سیاست ژئوپلیتیک ــ ژئواقتصادی خویش بوده است؛وامروز هم جزئی از سیاست خارجی آمریکا واستراتژی عمومی او در قارهء اُراسیا (اسیا ــ اروپا)قرار دارد.

در زمان جنگ سردباموجودیت اتحادشوروی سیاست  امریکا وجهان سرمایه در منطقه مفهوم ذیل را افاده می نمود : مبارزه جهان سرمایداری علیه طبقه کارگر ومتحدین ان وهمچنان تاء مین سلطه قدرتهای استثمارگر جهان برای تقسیم جهان به مناظق نفوذ  افتصادی وسیاسی انها.

1)   آمریکا بخاطر پیروزی خود علیه رقیب خویش نه تنها از ارتجاعی ترین عناصر سیاه متحجر دفاع نمود، بلکه باعث کشتار، اواره ساختن، قحطی گرسنگی وبیماری ،ملیونها انسان گردیده و افغانستان رایک قرن به عقب برانند، وبرای جبران این همه اشتباهات وجنایات بوجودامده بوسیله مربیان خود به ارزش خون صدها فر زند آمریکا وسایر کشور های جهان  که هنوز هم جریان دارد،تمام شده وخواهدگردید.

سلطه سرمایدار ی نه در یک جهان ونه به سطح جهانی به یکنواخت صورت نمی گیرد بلکه با قرازوسرنشیبی ها وبحرانها ی افت اور همراه بوده که ازیک نقطعه  به نقطعه تحت نامهای گوناگون دیگری سلسلتأ نفوذ نموده گسترش پیدا مینماید.

1.    طویکه برژینسکی تحریر داشته است :« برای آمریکا ژئوپولیتیک اصلی اُراسیاست.طی پنج قرن،قدرتها ومردم این قاره برای سلطه محلی وبرتری جهانی رقابت می کردند وبرروابط بین المللی تسلط داشتند. امروز یک قدرت خارجی [یعنی آمریکا] براُراسیاغلبه دارد.برتری جهانی اوبه توانائی او در حفظ این موقعیت بستگی دارد.»(«صفحه شطرنج..».ص57)

برژینسکی در همان کتاب می افزاید:« امروز ژئوپلیتک دیگر به دنبال ان نیست که منطقه جغرافیائی معینی را دراُراسیا برای سلطه برقاره مشخص کند ویا امتیازات نسبی مربوطه به قدرت زمینی یا دریائی رامقایسه نماید.ژئوپلیتیک باگذار از مقیاس منطقه ای به مقیاس جهانی بران است که برتری در قاره اُراسیا، لنگرگاه سلطه جهانی است.»(همانجاصفحه67و66).

تنها برژینسکی نیست که همچو سیاست های خارجی را طراحی کرده، بلکه تئوریسن های دیگری مانند ساموئل هانتیگین(نظر پرداز جنگهای تمدنی) نیز دراین زمینه نقش موءثر را ایفانموده است چنانکه تحریر داشته است:«دنیائی که در ان ایالات متحده برتری نداشته باشد شاهد خشونت وبی نظمی بیشتر، دموکراسی ورشد کمتر نسبت به وضعیتی خواهد بودکه ایالات متخد مانند امروز نفوذ زیادی در امور جهان بیش از هرکشور دیگری داشته باشد. حذف برتری آمریکا نه تنها برای سطح زندگی و امنیت آمریکائیان بلکه برای ایندهء ازادی،دموکراسی ،افتصادهای باز،ونظم بین المللی اهمیت اساسی دارد.»(صفحه شطرنج...ص 958).

همچنان شواهدی زیادی بدست است که پیش از حمله تروریستی به نیویارک وواشنگتن در محافل سیاست گذاری مقامات بالای حاکم درآمریکا بحث بر روی مناسبات باافغانستان،اسیای مرکزی ورهبرد آمریکا دراین مناطق ، استفاده وبهره برداری از منابع انرژی بالخصوص نفت گازوحوزه خزر وانتقال ا نها به شرق وغرب ،رشد وافزایش اهنگ مصرف ان در سالهای بعدی ،همچنان ضرورت مصرف بیشتر ان از جانب کشور هند وچین که بستگی به تحکیم ثبات در اسیای مرکزی دارد، تاءکید میگردید، که بدون حل مسئله افغانستان میان پاکستان واختلافات میان هند وپاکستان   نمی تواند که ثبات واقعی بوجودایدواستفاده از منابع عظیم وغنی طبیعی، انسانی وارتباط استراتیژیک از این منطقه بدوربوده ، وازبرقراری ارتباط میان شرق ،غرب ،شمال وجنوب ا راسیا،سخنی گفت.

در این مورد می توان از صحبتهای که دریک بحث ازاد عمومی از جانب موسسه بروکینگز در24می2001 باشرکت سناتور چاک هاگیل وعده از کارشناسان اقتصادی، سیاسی واستراتژیک آمریکا برگزارشد، سناتور هاهیل در باره شیوه برخورد با اسیای مرکزی وقفقاز،چنین ابراز داشته است :« ما معمولأسیاست خارجی خودرا از سالهای بعداز جنگ جهانی دوم به سیاست اروپائی، اسیائی، خاور میانه ای وغیره تقسیم کرده ایم والبته سیاست خارجی چینی وروسی هم داریم.».

درادامه بحث ازاد،فردریک استار (رئیس انستییتوی أراسیای مرکزی وقفقاز دانشگاه جان هاپکنیز) درباره نیازهای انرژی اخص انرژی نفتی واحداث را ه ها وخطوط ارتباطی از ضرورت تعادل ان درمنطقه چنین سخن گفته است که:« اگر ایالت متحده رهبری حل مسئله افغانستان را به عهده گیرد، این امر به نحوءعظیمی باعث پیشرفت روندفوق از طریق تاءمین امنیت بیشتر به راه های شرق ونیز گشایش مجدد تجارت با شبه قاره هند ، که موجب رفاه اسیای مرکزی طی هزار سال گردید،خواهدشد.» همانجا بازهم فردریک استار درمورد اهمیت گشایش راه های تجارتی منطقه به هند، پاکستان وایران چنین ابراز داشته است:« همانگونه که لحظه ای پیش گفته شد این امر مستلزم بازکردن گره افغانستان است. تا هنگامی که این کار صورت نگرفته باشد در هیچ جای منطقه شرائط ثبات وارامش که برای تکامل دراز مدت صنایع نفت وگاز ضروری است ، وجود نحواهد داشت. تاهنگامی که این امر صورت نگرفته باشد بازار های انرژ ی اسیا برای دولتهای منطقه دریای خزر وشرکتهای نفتی غربی فعال درانجا،رویای لوله[نفت گاز]خواهد بود.»

استفن کوهن ( عضو ارشد انستیتوی پروکینگز در سیاست خارجی) نیز همان بحث ازاد لوله های هیدروکریور درمنطقه وانتقال گاز از ایران به هند از طریق پاکستان چنین میگوید:« شرایط برای انجام این کار ضرورت دارد که بالاتر از همه موضوع افغانستان است. عبور دادن لوله از کشوری که کشورنیست بسیار مشکل است»»وبعدأ به خطر طالبان حتی برای پاکستان اشاره می کندومی گوید:« پاکستان باهند، روسیه ،ایران وبرخی کشور های دیگر در زمینه شکل بخشیدن به راه حل در مورد افغانستان ذینفع است . تا هنگامی که این کار صورت نگرفته، در زمینه انرژی، من همکاری مهمی از طریق پاکستان را پیش بینی نمی کنتم.» ودرزمینه برخورد با طالبان چنین ابراز داشته است :« من فکر می کنم باید طالبان بعنوان پشتون ونه ایدئولوگهای اسلامی وارد مذاکره شد، به همین دلیل است که پاکستان جزئی از هرگونه راه حل این مسئله است وعربستان سعودی هم تا درجه معینی به دلیل نفوذ زیادی که برروی طالبان دارد جزئی ار منطقه است. اسلام زدائی طالبان به معنی[حذف ا نها] نیست. من قکر می کنم برخی از عناصر طالبان بخشی ازحکومت اینده ای خواهند بود که باید افغانستان به وجود اید. این کشور از اینجا، از وضعیت کنونی به سمت نوعی ائتلاف تا تجمع نیروها حرکت می کند».

بر بنیاد اسنادوشواهد فوق براساس تحلیل های سیاست مداران وطراحان سیاست خارجی أمریکا ،  چنین نتیجه گیری گرد، که جنگ درافغانستان جنگ برا ی تحقق وتاءمین اهداف ایدئولوژیکی با درنظرداشت سیاستهای پُست مدرنیسم ونیولیبرالیزم وجهانی ساختن سرمایه درزمان  ومکان جدید، با جلب وجذب نیروی کار وکشف منابع  سرمایه گذاری برای بازدهی وبازتولید وسود بیشتر در کشور های دست نخورده از ذخایر منابع طبیعی ان ،میباشد.

سرمایداری برای گریز از بحرانهای اقتصادی که بعد ازهرده سال ماشاهد ان هستیم که یک ورشکستگی بدنبال ورشکستگی ،یک حراج اجباری بدنبال حراج اجباری دیگر  ،تدابیر جدید ای را بر شالوده یک سلسله تئوری ها درعرصه اقتصادی وسیاسی اتخاذ، تا بتواند از بحرانها ی بوجود امده بشکل  موءقت خودرا رها ودرعرصه جهانی خودرا دوباره تبارز دهد.

تسلط سرمایداری نه درداخل یک کشور ونه در بعُد جهانی در عصر حاضر بر روال طبیعی جامعه گسترش وبوجو نمی اید .بلکه با خشونت، زورگویی ولشکر کشی های نظامی از طریق کودتا ها ویا مداخله مستقیم نظامی تحت نام دموکراسی برای تاء مین اهداف نیولیبرالیزم که بعد از پست مدرن در سالهای 1980 توسط تاچرـ ریگان ،طرح ریزی گردید که تا به امروز ادامه د ارد ، میباشد. طوریکه مارکس گفته بود:« سرمایداری درمیان خون واتش به دنیا امده است. این امکان وجود دارد که به هنگام رفتن،بهتر از زمانی عمل کند ،که امد.»>

پُست مدرنیسم به معنای پایان مدرنیسم نیست بلکه نقد مدرنیسم وتداوم فرایند مدرنیسم میباشد ،این اصطلاح در زبان فارسی دری به" فرا نوگرائی ، یانوگرایی "ترجمه شده است.

طوریکه داوید هاروی یکی ازمشهورترین وبزرگ ترین جغرافیدان معاصر جهان  استاد در  دانشگاه اکسفورد،وبعدآدرنیویارک، در لکچر های توضیحی وسخنرانی خوددرده همین همایش اجتماعی جهان ــ پرت الگره برزیل ،جنوری 2010 موقف سرمایداری معاصررا چنین توضیح داده است:« براینکه سرمایداری رشد ویانفس بکشد باید حداقل 3فیصد سود سالانه کمایی نماید.» وهمچنا ن تعریف از پست مدرنیته را در دوران اخیر عصر حاضروعصر گذشته در زندگی اجتماعی بررسی نموده وکوشش نموده است که وجه تمایز این دو دوران را تشریح نماید،دیوید هاروی جهانی شدن را"فشرده گی زمان ومکان" تعریف می کند. محور  بحث دیویدهاروی توضیح وبیان شرایط ویژگی های پست مدرنیته یا نوگرایی است واو شرایط حاضر را فصل تازه یی در زندگی اجتماعی انسان می داند.کوشش دارد تا به تشریح زند گی اجتماعی در دوران سنتی ومدرن بپردازد. هاروی فرق این دو دوران را با دوران اخیر روشن وترسیم می نمایدو فرق بین دوران مدرن وسنتی را به وسیله بازسازی مفهوم زمان ومکان ممکن دانسته است. اوتوصیح داده است که:

هرگونه فعالیت وعمل اجتماعی درقید چنین فضاءوزمان بطی ومحدود ومعین سازمان می یافت،بنا بران گستره روابط اجتماعی بسیار متمرکز وجمع شده بودودر چنین شرایط ای هرواحد اجتماعی نسبتأ کوچک ،جهانِ مستقل وتقریبأ با محیط یا جهان اطراف خود بی ارتباط بود.

. همچنان هاروی در ادامه بیان  داشته، است:«دوره رنسانس،به واسطه برخی تحولات واختراعات زمان وفضاء عمومیت یافتند ودر نتیجه فرایندِ اغازشدکه هنوز هم ادامه دارد.این فرایند عبارت از فشرده گی زمان ــ فضاء میباشد که در جریان ان زمان می تواند به گونه یی سازمان یابد که محدویت های فضاء را کاهش یا افزایش دهد. در واقع فشرده گی زمان ــ مکان کاهش زمان وکوچک شدن مکان است.با اغاز فرایند فشرده گی زمان مکان نطفه جهانی شدن هم بسته شد.»وبرعلاوه دیوید هاروی که مشکل جدیدی ازسرمایدار ی تحت عنوان" پسامدرنیته انعطاف پذیر" رامی توان از منظر مارکسیسم کلاسیک درک کرد، چنین میگوید:«نیروهای سیاسی جمع شده پشت سر این جریان اقتصادی ،مشخصه ای برجسته ای طبقاتی داشته وخودرا در پوشش ایدئولوژی مشخصی به نام نولیبرالیسم تجارت ازاد، ابتکار وموسسه ای تجاری شخصی ،بهترین ضامن ازادی فردی است وبه خاطر منافع همگانی باید هرگونه دولت حمایتگر کنارگذاشته شود.

امانتیجه عملأ ان شدکه دولت پُشت سرموسسات مالی برای حفظ ان ها از هرگونه خطری بایستد(این عمل با بحران بدهی ها در مکزیک وکشور های درحال توسعه درسال1982 

شروع شد). دولت(چه ملی وچه محلی)بطور فزاینده ای به این پرداخت که در جَوی بارقابت شدیدأبالا،فضای لازم برای تجارت رابه هدف جلب سرمایه گذاری پدید اورد. منافع مردم نسبت به منافع سرمایه داران در درجه ای دوم اهمیت قرار گرفت ودر صورت پدید امدن برخورد بین منافع این دوگروه، این مردم بوده اند که باید قربانی شوند،( بطوریکه در صندوق بین المللی پول، از اوایل دهه ی 80،برنامه ای تعدیل درامد به صورت استاندارددرامد). در نتیجه سیستمی ایجاد شد که می توان انراشکلی ازکمونیسم برای طبقه سرمایدار دانست.

این شرایط البته بسته به این که در کجای دنیا اجرا شده،روابط طبقاتی حاکم وسنت های فرهنگی وسیاسی در ان منطقه چه بوده واین که تعادل سیاسی ـاقتصادی چگونه حفظ شده باشد، به طور قابل توجهی تغیرات را باعث شده است.»»

بادرک از وضع مالی جهانی وبحرانهای بزرگ خراب کننده که از سرشت حریصانه سرمایداری سر چشمه میگرد که عواقب ناگواری را به جامعه وارد ساخته و ضربه انرا  قشر زحمتکش جامعه که با نیروی پر توان خویش  چرخ اقتصادرا  به پیش میبرند، متقبل شده و اثرات منفی بالای زندگی انها بجا میگذارد ، درینمورد دیوید هاروی در دهمین همایش اجتماعی جهان ـ پرت الگره،جنوری 2010چنین گفته است:« ایا سرمایداری می تواند با چنین مصیبتی ادامه حیات دهد؟ بله، اما به چه قیمتی؟ این سوال، سوال دیگری را درپی دارد.ایادر صورت شناور بودن اقتصاد، ویا وجود مشکلات اجتماعی، سیاسی وژئوپلیتیک وزیست محیطی،طبقه سرمایدارمی تواند قدرت خودرا بازتولید کند؟ جواب دوباره یک "بله" محکم است. اما توده های مردم مجبور می شوند که حاصل کار خود، بسیاری از حقوق خود ودارایی های خودرا(از هرنوعی از خانه گرفته تا حق باز نشستگی)به کسانی تسلیم کنند که درقدرت اندواین مردم اند که از تخریب عظیم محیط زیست وکاهش مدام سطح زندگیشان تا به حد قحطی زده گی(برای بسیاری از کسانی که در کف جامعه زندگی می کنند)،رنج می برند.اختلافات طبقاتی افزایش خواهد یافت( همانطورکه قبلأ هم دیدیم). والبته تمام این ها احتمالأ به سرکوب سیاسی، خشونت پلیس وکنترول نظامی بیشتر برای حفه کردن اعتراض ها، نیاز داشته باشد.».همچنا ن  دیوید هاروی به ادامه بحث خود در همانجا در رابطه به نیروهای چپ در قبال درک سرمایداری چنین ابراز مینماید:«... سوال در مورداینده سرمایداری، به عنوان یک سیستم اجتماعی قابل قبول، باید مورد بررسی جدی قرار گیرد. به نظرمی رسد اشتیاق چندانی برای چنین بحثی،حتی در میان چــــپ ها وجود نداشته باشد. بجای این بحث مرتب این ورد در گوش ما تکرار می شود که با کمک بازار وتجارت  ازاد،مالکیت خصوصی ومسئولیت شخصی،مالیات کمتر وحداقل دخالت دولت در برنامه های اجتماعی ، انسان به تکامل می رسدواین مطلبِ یست که پوچ بودن خودرا بطور فزاینده ای نشان می دهد ».

 بحرانهای  سالهای  1929الی2008 که تا فعلآ هم ادامه دارد .این حقانیت را بما می اموزاند که نظام سرمایداری با همه رشد،تکامل و یک قطبی شدن جهان به نفغ ان وبابیرون کشیدن  تئوری های مختلف بوسیله افراد: کینز،میشل فوکوهاما،ساموئل انتیگین،برژنسکی، تاچروریگن وسایر تئوری پردازان نظام نیولیبرالیستی برای بقا ،حیات وحفظ  نظام سرمایداری سعی تلاش بخرج داده اند،تا هنوز هم به چالشهای بزرگ افتصادی درگوشه وکنار جهان مواجه بوده که باعث رکود وعقب مانی اقتصادی در کشور های مختلف شده است که ازانجمله کشور یونان مانند کشور مکزیک ،ارژانتین وکره جنوبی،درسال 1970وبعد ازان، سخت در رکود وبحران اقتصادی درشرایط فعلی مبتلا بوده که برای بیرون رفت از این وضع حمایه وپشتبانی اعضای اتحادیه اروپا وجهانرامطالبه نموده،است. 

 درزمینه  عکس العمل شدیدءمنفی از طرف شهروندان کشور های که حکومتهای انها ارزوی کمک را دارند، مواجه شده است.علاوه بر داوید هاروی که در مورد خصوصیات نئولیبرالیسم پرداخته است ،یا ناتومی کلاین در اثر دکترین" شوک با اشاره "به اقدامات عملی سازی های نئولیبرالی و میلتون فریدمن (مکتب شیکاگو) در رابطهء کودتا ی شیلی وجنگ عراق مطالب جالبی تحریرشده که خصومت جهان سرمایه را با رویکردهای پنهانی ان علیه کشور های جهان بازگو نموده است.

تحولات وتغیرات بوجود امده درسرنوشت جامعه جهانی که اغازگر ان جامعه مدرنیته وامروز به  پست مدرنیسم درحالت رشد وتکامل است ،هنوز هم ایده ها ی وتئوری ها ی (ازاحزاب چپ ومدافعان ایدئولوژی طبقه کارگر)نقادانه از جامعه مدرن سرمایداری حقانیت بازگوی خودرا در گفتمانهای سیاسی ،اجتماعی وافتصادی  داشته وپیشگوی ها وتحلیلهای تئوریکی ان در شرایط فعلی تازه گی داشته وقابل اعتباروتاءمل بیشتر می باشد.

ترمیم کاری نظام سرمایداری در مراحل مختلف بحرانها ی اقتصادی  برای بقای خویش نظر به تجارب بدست امد ه رویکرد موقتی  وزودگذر بوده وراه حل بنیادی نداشته است.

خروج از بحران سال 1930طرح کمکهای دولتی برای نجات سرمایه نتیجه ان بحران سان1979 گردید وبرای نجات ازاین مرحله دوباره طرح وام دهی ازطریق بانکها باتوزیع کریدت کارتها وهمچنان ساحتمانهای منازل مسکونی وبه اختیار دادن ان به اقساط محتلف که ما شاهد عواقب بحران سال 2008 که ازهمین جا اغاز و هزار ها انسان بیخانه ومتضرر وبدون منازل رهایشی شداند، تااینکه همه منازل ویران ونابود،گردید.

چنانکه، نه تنها  خریداری منازل رهایشی ،بلکه سایر اجناس ولوازم اولیه زندگی اعم از منقول وغیر منقول که به اقساط مختلف توسط مردم وموسسات کوچک از موسسات بزرگترخریداری میشود، این وضع رقتبار افتصادی را به کثرت مشاهیده ودرک نموده،که باعث شکست وسقوط فعالیتهای اقتصادی وزندگی معمولی انها  گردیده است.

بادرنظر داشت ،تحلیل وارزیابی از رویکرد های رشد جامعه مدرنیته وپست مدرنیسم ، از جانب علمای جامعه شناسی ،مانند دیوید هاروی وتجارب غنی بدست امده در زمان معاصر ،نشان دهندهء حقانیت امر مبارزه طبقاتی وتوده یی درمحور عدالت اجتماعی بوده ،اینکه: مبارزه برای عدالت اجتماعی در درجه اول محصول پیدایش دانشِ است که بر پایه تضاد های  طبقاتی حاکم در جامعه امروز، تضاد میان  صاحبان وسایل تولیدوانهای که فاقد همه چیز بوده وهمه چیز را برای حیات جامعه بشری تولید می نماید،تشکیل میدهد.

رشد مراحل تاریخی جامعه بشری این واقعیت را بما می اموزاندکه انسانها برای بقای زندگی خویش از منابع طبیعی  بطور مستقیم ویا غیر مستقیم ، برای رفع نیازها واحتیاجات خویش استفاده نموده و مینماید. دراینصورت درک نیازها واحتیاجات انسان در طول تاریخ این حکم را می کند که شیوه تولید ودر پهلوی ان مبادله محصولات ان، اساس نظام تمام اجتماعات را تشکیل میدهد

ورده بندی های اجتماعی وطبقاتی با اقشارای بستگی دارد که چه چیزچگونه تولید می شودواین تولید چگونه مبادله می شود. با این واقعیت دیگر نمی توان حقیقت وعدالت دایمی را پیداکرد، بلکه تمام تحولات اجتماعی ودگرگونی های سیاسی را در تغیر شیوه تولید ومبادله جستجو نمود.

این مناسبات افتصادی واجتماعی وسیاسی است که سرنوشت انسانها به ان تعلق گرفته وانها ا از لحاظ موقف شان در اجتماع تعین می شوندوطبقات ثروت مند ونادار سرمایه دار ویا صاحبان ثروت ویا کارگر ومزد بگیر تقسیم شده وبرای پیروزی منافع یکدیگر در تضاد قرارکرفته ودر مسیر مبارزه رو دررو قرار میگرند. اغاز این نوع مبارزات در وجود مناسبات گذشته فئودالی ودر قرن هفده با انقلاب انکلستان، امریکاوانقلاب کبیر فرانسه ،انقلابهای 1848(دراروپا)  و اکتوبر که هرکدام جایگاه خاص خودرا درجهت عدالت خواهی ودفاع منافع زحمتکشان وایجاد تحولات عمیق سیاسی واجتماعی وافتصادی در جهان کردیدند،دارند. درفش عدالت خواهی در تمام نقاط جهان به اهتزازدرامد و در نتیجه باعث بنیانگذاری دولتهای مترقی وعدالت خواهانه گردید. احزاب وجنبشهای عدالت خواه و ازادی بخش علیه بیدادگری ،ستم نژادی وقومی نقش بزرگ تاریخی را درجهان ،ادا نموده است که درزمینه نقش انقلاب کبیر اکتوبر و کشورهای سوسیالیستی در جهان بعداز شکست فاشیسم هتلری برجسته بوده وبادوقطبی شدن جهان به نفع طبقه کارگرصنعتی ومزدبگیر وزحمتکش از یکسو وکشور های سرمایداری استثمار کننده از جانب دیگر که این مبارزه برای حل تضادهای اجتماعی باعث شد تا نظامهای استثمارگر تغیرات رادرعرضه های اقتصادی ــ اجتماعی به نفع طبقه زحمتکش ، بطور نسبی بوجود اورد.  با این اقدامهای سیاسی کوشیدند تا اذهان طبقه زحمتکش را ازاهداف اصولی وخواستهای اساسی شان منحرف  واز جانب دیگر تا جلو مبارزات عدالت خواهانه طبقاتی  انها رامانع شده و از تحولات وتغیرات انقلابی جلوگیری نمایند .

هرنوع تغیرات وتحولات در ایدوئولوژی طبقه کارگر تحت نام  مکتب فرانکفورت ، درسال 1923تا 1933 که با متفکران مانند هورکهامر ،مارکوزه، ادورنو والتر بنیامین ودوره دوم از 1933تا 1950 که بازمان ظهور فاشیسم در المان بود،که بارزترین نگرش این دوره نگرش "ضدپوزیتیویستی(تجربه گرایی)"است باین مفهوم که رویکرد های پوزیتیویستی برای تغیر وضعیت موجود کاری از پیش نخواهد برد.

دوره سوم از1950تا1970دراین دوره اندیشه های مکتب فرانکفورت  انتقادات برعمل کرد اتحادشوروی ومناسبات جامعه سرمایه داری وانتقادات درتجدیدنظر مهفوم نقد مارکس از جامعه سرمایداری وهمچنان انتقاداات فرهنگی که فرهنگ نیز به سطح کالا تنزیل نموده وتحت سلطه نظام "صنعت فرهنگی" است  . این همه دغدغه های برای تغیر اذهان توده های طبقه کارگر وروشنفکران که طرفدار نیروهای چپ بودند، بوده است که بزود ترین وقت از بین رفته اثران جز نام وجود ندارد.

یک واقعیت وجود دارد که همه تغیرات وتحولاتیکه براساس انتقادات تئوریکی بوجود امده همه برای رشد تکامل بعدی ،نظر به شرایط و وضع مشخص بوده، همه در محور مکتب مارکسیسم بوده وهیچ گونه طرح ضد بنیادی برخاسته از اساسات ان وجود نداشته اگر داشته ،مورد تائید اکثریت علما،  قرار نگرفته است .

اگر به جهانبینی وروش مفکوروی مارکس وبر ، یکی ازمنتقدین جهانبینی مارکسستی ،مکث گرد تمام ایده های ان که درکتاب "پروتستان روح سرمایداری" توضیح وتشریح شده نتوانسته که جایگزین طرح مبارزه طبقاتی در تعریف تاریخ مارکس شود. به گفته جرج رینزرجامعه شناس بزرگ امریکائی که:« ...مشکلات فکری وروانی که حتی وی را به فکر خودکشی نیز سوق داده بود،ونظر به توصیه داکتران به مطالعه جامعه شناسی از جمله جامعه شناسی دین پرداخته که تا سلامتی صحت خودرابه اطرافیان خویش ثابت کند.» که بعدأ درسال1904کتاب "اخلاق پروتستان وروحیه سرمایدار" کوشیده است که رشد وتکامل جامعه سرمایداری رابابوجود امدن ایده های ونطریات پروتستان که درکل نفش دین را تجسم نماید، ارتباط دهید. نگرشی راکه وبر"روحیه سرمایداری"نامیده است،می توان درسدهءدوازدهم مدت ها پیش از ان که هرگزنامی از کالونیسم ولوتربه گوشی کسی رسیده باشد،سرمایه تجاری در شهر های قدیمی ایطالیا مشاهده کرد.

بادرنظرداشت تحولات بزرگ انقلابی وبنیادی در عرصه های سیاسی،اقتصادی،اجتماعی در پرتوایدئولوژی واندیشه طبقه کارگربعد ازجنگ اول و دوم جهانی وبالخصوص پیروزی انقلاب اکتوبر

درجهان، اشتباهات ونواقصات جدی در اجراوتحقق این اندیشه واهداف ان از جانب احزاب وشخصیتهای رهبری کننده انها پیش گرفته شد که در نتیجه باعث تضعیف رهبری و محبوبیت تکامل جنبش عدالت خواهانه گردیده و فاصله عمیق میان توده های عظیم طبقه کارگر وسایر زحمتکشان وروشنفکران ملی ومترقی با احزاب ودستگاه های رهبری انها شد. بنابر سیاست های دگم وجزمی وعدم تحلیل از شرایط و فضای جدید در نقاط جهان ،باعث رکود وعدم گسترش پایه های انها گردید.  این امر بهانه وزمینه ساز خوبی برای تخریب وتبلیغ منفی از جانب کشور های امپریالیستی گردیده که به سقوط حاکمیت احزاب سوسیالیستی واقمار ان درجهان گردید.

طوریکه فوریه یکی   از جملهءشخصیتهای سوسیالیست فرانسه چنین ابراز داشته است:« که هردوره تاریخی فرازونشیب های خاص خودراداراست واین بینش را درمورداینده تمام بشریت نیزبکار میبرد .»چنانکه هراکلیت دانشمند یونان باستان چنین اظهارنظرنموده است :« هرچیز درعین حال هم است وهم نیست، زیرا همه چیزدرجریان وتغیر دائمی ودرحال بوجود امدن ونابود شدن مداوم می باشد.». وهمچنا ن ،جرالدکوهن استاد دانشگاه اکسفوردواز بنیان گذاران مارکسیسم تحلیلی چنین گفته است:«در اینجامن درباره اهمیت شکست شوروی برای مارکسیسم بحث می کنم حال،همان طورکه قبلأ گفتم، اگر شوروی دربنا نهادن سوسیالیسم پیروز می شد. این پیروزی می توانست ماتریالیسم تاریخی را براشوبد. به خصوص می توانست دو ادعای محوری ماتریالیسم تاریخی را به صورتی جدی به پرسش بگیرد.

1ـ هیچ صورتبندی اجتماعی هیچگاه از میان نمی رود. پیش از ان که همهء نیروهای مولدی که دران صورت بندی هنوز مجال دارند توسعه یافته باشند....

2ــ مناسبات نوین برتر هرگز پیش از ان که... دربطنِ خودِ جامعه ی پیشین به بلوغ رسیده باشد پدیدارنمی شوند...»

بینش مترقی که مدافع توده های عظیم زحمتکشان وطبقه کارگر را انعکاس میدهدواز منافع انها دفاع می کند به موجویت ویاعدم موجودیت عده از کشور ها وابسته نه بوده تاکه در جهان نظامها های استتثمارگر ومستبد وجوددارد . مبارزه برای پیروزی عدالت اجتماعی ونابودی نظامهای اسثمارگرجریان خواهد داشت.

هرنوع انحراف وچشم پوشی ااز حقانیت مبارزه عدالت خواهانه طبقاتی نمی تواند که درمقابل سیل خروشان جنبش برحق ان سد واقعه شود. نیروهای عدالت خواه چپ در کشورهای بورژوازی وغیر پوروژوازی ویا میلان بسوی رشد جامعه سرمایداری انچنانکه این پروسه دررشد وتکامل نهایی خود می باشد. نیروهای عدالت پسند دروجود جنبشها واحزاب مترقی به مثابه مدافعین زحمتکشان درکشورهای استثمارشونده قد بلند نموده ودرفش انرا به اهتزاز نگهه داشته و میدارند. ایجا داحزاب پیشرو وعدالت خواه بنابر شرایط ذهنی وعینی هرکشور چه در گذشته وحال ازعمق توده های جامعه سربلند گرده وجانثارانه علیه استبداد وبیدادگری مبارزه  نموده ومی نمایند. انچنانکه عده از دوستان یا رفقای که امروز جامه بدل نموده ویامی خواهند بدل نمایند خود را دررابطه عملکرد ها ،نواقص ،کمبودی های وهمچنان چگونگی تشکیل احزاب چپ در کشورهای مختلف ،خودرا "بیدار"نموده، امادر زمینه موفقیتها ،دستاوردها وپیروزی علمی شان خودرا بیشتر"بیدار"نکرده وتکیه بالای بعضی ا شتباهات، نواقص های انها نموده وشدیدأمورد اتنقاد قرارمیدهند.

از انجائیکه نظام سرمایه، دایمآ درجهت  کسب سود و بهره بوده واز طرق وشیوه های مختلف، بطورمستقیم وغیر مستقیم انسان ها را مورد استثمار خود قرار میدهد، ازنیروی کارگر مولد (کارگر صنعتی) وکارگر غیرمولد(کارگر مزدبگیر)  ، هنرمندان،ورزشکاران، انجینران ساختمانی، طبییبان، شرکتهای لایف(  که کارمندان[ یعنی خریدوفروش انسان ها] بیکار را با مزد پائین استخدام ودربدل پول بیشتر در موسسه دیگر  غرض کار معرفی نموده که از اینطریق پولی هنگفت اضافی ماهانه به  شرکت معرفی کننده تعلق میگرد،)، سوءاستفاده جنسی از زنان ودختران جوان وزیبا( که ازسن کودکی به انواع واشکال مختلف  تربیه شده ودرمعرض خریدو فروش بمثابه" کالا "قرار می گیرند.)،

کارمندان مخابرات، ومتخصین  که سالانه از درک فعالیت تخصصی خویش پول هنگفتِ به کمپنی های شان وارد نموده که هزار مراتبه پیشتراز مزد است که سالانه از شرکتها وکمپنی های خویش دریافت می نماید.؛ یا  فوتبالیستها بشمول تیم مربوط ان همه به اجاره بانکها ویا کمپنی های بزرگ  است وبه جز ازمعاش تعین شده که به جیب ورزشکار ماهانه  میاید،  سایر درامد  از مدرک اعلانات و مسابقات میان تیمها   به شرکتها  اجاره دار تعلق می گیرد.همچنان اوازخوان ها (سوپرستار)، هنرپیشگان سینما  ، مد لیستهای سال (از طبقه زنان) وسایر مبتکرین وپیشتازان عرصه های مختلف که تعلق به شرکتهای بزرگ (انتفاعی اند) دارند، مورد استثمار قراردارند.

بلی! اینست تاءمین عدالت وبرابری که بوسیله احزاب سرمایدار دغددغه دارد. طوریکه رئیس حزب سوسیال دموکرات سویدن که در انتخابات سال 1998 ازجانب حزب مخالف راستگراشکست خورد، رئیس ان حزب طی یک خطابه علیه حزب رقیب چنین ابراز نموده است:« ...ای طبقه سرمایدار بوضاحت بایدگفت که هرانچیزی را مارکس درکاپیتال در مورد شماگفته است همه واقعیت دارد مابودیم وهستیم که چهره های واقعی شماررا پنهان نموده ایم.».

واقعیت زمان بما می اموزاند که جنبش های چپ دموکراتیک واحزاب که مدافع منافع طبقه کارگر بوده وعلیه استبدادواستثمار فرداز فرد مبارزه نموده ومینمایند. بمثابه نیروی موءثر وتاءثیرگذاربالای نظام های سرمایداری برای تاءمین عدالت اجتماعی ودفاع ازمنافع توده های زحمتکش از طریق عرضه های خدمات اجتماعی قرارداشته، وازاینطریق مصدر خدمتِ شایانِ برای مردم خویش، شده اند.

کشور ما که امروز درگیر جنگ بزرگ گرم، برای رشد وتوسعه اهداف  سیاست های پست مدرنیسم تحت نام"مبارزه باتروریسم" که ازان در بالامفصلأتذکار بعمل آمد،میباشد.وظایف نیروهای ملی و دموکراتیک وعدالت خواه در قبال حوادث جاری چه خواهدبود، درصورتیکه : کشور ما هنوز در شرایط مناسبات کهنهءعقب مانده فئودالی وماقبل ان بوده ؛ هسته های اقتصاد  سرمایه داری مانندسرمایه بازرگانی،سرمایه بانکی وسرمایه مولد گذاشته شده ودر حال رشد خود قرار دارد ؛ وازسوی دیگر تهاجم اقتصاد مصرفی که درعقب ان جنگ جریان دارد،جامعه را بسوی  فقروتباهی کشانیده،چگونه وبا کدام شیوه ها،میتوانند، تحقق برنامه های  دموکراتیک وملی را برای رشد طبیعی اقتصاد جامعه هموار ساخت؟ درحالیکه اهداف نیولیبرالیزم مافوق تراز رشد جامعه از لحاظ مادی ومعنوی می باشد. ضروراست تاپیرامون اهداف پسامدرنیسم ، که علمای جامعه شناسی تحلیل وارزیابی ومورد شنا خت قرارداده اند وبا اهداف ملی ودموکرا اتیک در شرایط فعلی کشور ما مکث نمایم.

ــ پست مدرنیسم(پسانوگرایی):واژه های مدرنیته وپست مدرنیسم در دهه 1980با جرووبحث میان هابرماس وفوکو وارد جامعه شناسی گردیده است. این مفهوم در اواخر دهه1970 داخل جامعه شناسی فرانسه گردید ومورد قبول افرادی همچون کریستوا ولیوتار قرارگرفت ودوباره در قالب "ساخت زدائی ــ فراساخت گرایی "، قرارگرفت. پست مدرنیسم فراتشریح ها یا فرا روایتهای مدرنیسم از قبیل علم،دین،فلسفه ،اومانیسم ،سوسیالیسم وازادی زنان را مورد انتقاد قرارداده وتوسعه تاریخی مدرنیست هارا رد می نمایند.

پست مدرنیته درتغیرکلی از تولید مصرف به عنوان مجموعه مرکزی فرایند های اجتماعی واقتصادی در ساخت اجتماعی مداخله نموده، به این معنی ، مفهوم پست مدرنیته تاحدی مشابه جامعه فراصنعتی میباشد.

  پست مدرنیسم یا پسانوگرایی درمقولاتی مانند فلسفه، هنر ، تئوری نقد،ادبیات،معماری،تفسیر تاریخ وفرهنگ تاثیر داشته  ویژه گی های ان توسط دانشمندان جامعه شناسی چنین گماشته شده است ازجمله نظریه لیوتار اینگونه حلاصه نموده است:« 1ـ به پایان رسیدن عصر ساختن تئوری یا تئوری های کلان در باب سیاست وجامعه.

2ــ عدم  وجهان دسترسی به یک تئوری مطلق گرائی اخلاقی وارزشی.

3ــ شکاکیت اخلاقی نهایتأ به یک جهان اعتباری واعتبار گرایی ختم خواهد شد.

4ــ اهمیت فوق العاده به معنا وجهان معنا دادن و خصوصی وشخصی کردن معنا.

 ویا جمسون عالم دیگری معتقد است عوامل پیدایش پست مدرن عبارت از:

1ــ ازبین رفتن عمق وضعفهای نگرشی نسبت به تاریخ

2ــ خمود عاطفی که درعصر پست مدرن اتفاق افتاد.

همچنان تری ایگلتون نیز دوران پست مدرن را عصر فک استقلال ذاتی از هنر وفنون پایه ونیز عصر از بین رفتن مرز ها بین فرهنگ وجامعه سیاسی می داند

همچنان: پسانوگرایی بعضأ به عنوان جریانی از اعتقادات یاد می شود که از طرق معکوس ساختن تعدادی ازارزشهای بنیادین نوگرایی ، به عوض، نوگرایی شده ویادرحال جابجا ان می باشد.

از انجائیکه ما  به ارائه نظریات جامعه شناسان کشور های محتلف، داخل جزئیات مفاهیم پست مدرنیسم گردیدیم ، حالا نظر بر مفاهیم واصطلاحات سیاسی ،افتصادی واجتماعی که نیروهای ملی ودموکراتیک چپ نظر به شرایط تاریخی درکشور ما بالای ان تاءکید دارند اینست که:رشد یکسان همه ملیتهای ساکن کشور از لحاظ اقتصادی،اجتماعی ،سیاسی و فرهنگی رشد وتحکیم وحدت همه ملیتها،اقوام وقبایل درکشور،رشد افتصاد ملی برشالوده منابع زیرزمینی وسرزمینی ،دفاع از استقلال سیاسی داخلی وخارجی و تمامیت ارضی کشور؛ دموکراتیزه  ساختن تمام فعالیتهای مدنی، اجتماعی ؛تاء مین حقوق شهروندی از طریق اشتراک فعال در نهاد مدنی واجتماعی، ارتقای سطح فرهنگی و اموزش تعلیم وتربیه ؛تاءمین عدالت اجتماعی برشالودهء حل اختلاف های اجتماعی وتضاد های طبقاتی، براساس مدیریت سالم و دموکراتیک بالای سرمایداری ،  قانونمندی اضافه تولید و کنترول ازان که منافع انرا به نفع همگان توزیع نموده ویا بمفهوم دیگر عدالت اجتماعی به معنی توزیع ثروت از کانال یک نظم مالیاتی مترقی ودر ضمن تاء مین نیازهای اساسی ،همچو اموزش وپرورش،مراقبت خدمات صحی وحتی مسکن توسط دولت وخارج نمودن ان از دست نیروهای بازار.

د راینصورت با درنظرداشت اینکه: مردم ما، در طول تاریخ از نظامهای قبلی ،تجارب وخاطراتِ مثبت ومنفی ازعملکردهای انها در عرصه های سیاسی،اقتصادی واجتماعی داشته وقضاوت عینی را براساس ،هرانچه درعمل  تغیرا ت دموکراتیک ومترقی  در زندگی اکثریت توده ها، بدست امده است ،دارند.

هرگونه تعقیب سیاستهای که ارزشهاو دستاورد های مادی ومعنوی عدالت اجتماعی  را کم رنگ سازد،جفای بزرگ است برمنافع ملی ،جنبش مترقی  ،هویت ازادی خواهی ،عدالت خواهی ومساوات درکشور.

طوریکه چه نیکو گرفته اند:«هنگامی که قلمرو اندیشه زیروروشود،واقعیت به دشواری میتواند دوام بـــــــــــــــــیاورد .».

بادرنظر گرفتن انکه بخشی از نبوغ نظریه نئولیرالی نشان میدهد: نقاب زیبا ، اکنده از واژه کانی گوش نواز همچون ازادی، اختیار حق انتخاب، حقوق بشر، برای پنهان ساختن واقعیات ناخوشایند،

احیا یابازسازی قدرت طبقاتی اشکار،درسطح محلی ونیز فرآملی، اما بویژه در مراکز مالی عمدای سرمایداری جهانی بوده است.

                                               باعرض حرمت

                                                                   

ماءخذ: سازماندهی دریک دوران ضد سرمایداری، سخنران داوید هاری دردهمین

همایش اجتماعی جهان ـ پرت الگره برزیل،جنوری   2010

  جنگ آمریکا درافغانستان ،نوشته سهراب شباهنگ .

تاریخ مختصر نئولیبرالیستی ، از دیوید هاروی.

 


May 18th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات